بسم الله النور
توی یکی از گروه ها دیدم متن سخیفی منتشر شده که جواب ندادم اما دیدم در گروه دیگه ای همون متن رو شخص دیگه ای هم منتشر کرده که به شرح زیره:
?روزی که به دخترت یاد دادی تا ازدواج نکرده تنها سفر نره، تنها زندگی نکنه،اون لباسی که دوست داره نپوشه،
اونجوری که دوست داره نخنده، اون حرفی که تو دلشه نزنه،و و و .... ؛
همون روز به دخترت یاد دادی که جنس درجه ی دو باشه! چون دختره!!
همون روز اونو به این باور رسوندی که برای زندگی کردن ،به یک انسانی از جنس مخالفش نیاز داره تا خوشبخت باشه، ...
همون روز پرِ پرواز دخترت رو شکستی،و اون رو آماده کردی که برای یک عمر،
با باور درجه دو بودن زندگی کنه!
و امروز به سختی میشه اینجور خانم ها رو به باورِ برابری رسوند و قانون برابری رو بهشون آموزش داد...
در عادلانه ترین جامعه، کماکان در " باور جنس درجه ی دو بودنشون " به زندگی ادامه میدن!
هنوز به مرد به چشم یک نردبان نگاه میکنند تا به آرزوهای دست نیافتنیشون برسند...
و من هنوز نمی دونم چطور می شه به این دسته از خانم ها تفاوت بین عشق و نردبان رو توضیح داد!
چطور میشه اعتماد بنفس به یغما رفته شون رو دوباره بازسازی کرد
و چطور میشه ازشون یک انسان سالم و مستقل ساخت...
به امید روزی که هیچ پدر مادری به دخترانشون چنین خیانتی نکنند.?
دیگه دیدم جواب ندادن بهشون خیانت آشکاره و این جوابو دادم:
این حرفای دهن پر کن فقط برای جو دادن و ایجاد شکاف بین جوانان و خانواده ها مطرح میشه و همون جوان ها وقتی پدر و مادر بشن خواهند دید که نمیتونن در برابر رفتارها و سرنوشت بچه شون بی تفاوت باشن افرادی که چنین متن هایی رو مینویسن به دنبال این هستن که خودشون رو فرشته نجات دختر ها و زن ها جا بزنن در حالیکه در زندگی شخصی رفتار دیگه ای دارن
یکی از شعرهای یغما گلرویی رو برات اینجا مینویسم که اشاره به روشنفکرنمایانی داره که فقط بلدن حرفای دهن پرکن بزنن و ذهن دیگران رو مغشوش کنن:
روشنفکر
آقای روشنفکر زنش رو شب کتک زد
آقای روشنفکر به خوانندهش کلک زد
دائم مخاطب رو تا چشمه برد و آورد
بازم مؤلف وقتِ حرفِ قیمتی مُرد
این مردم تسلیمو با لالایی خواب کرد
هر شب با یه بافور تو دستش انقلاب کرد
دنیا رو خارج کرد دمادم از مدارش
پای بساط عرق و ماست و خیارش
آقای روشنفکر! ای شخصِ تراز اول
پیژامههات آبکش شدن پای کدوم منقل؟
سنگر گرفتی باز چرا پشت کتابات؟
پس چی شدش رؤیای نو کردن دنیات؟
خانم روشنفکر همهش قیقاج میره
هم ختم انعام، هم شرابپارتی میگیره
کاری به کار عالم و آدم نداره
وقتی که پیش آینه ابرو برمیداره
میگه که بیزار از خرافات و خیاله
اما تو دستش دائما فنجون فاله
میخواد که مرد و زن بشن با هم برابر
اما شبا به مرد خونهش میگه: سرور
خانم روشنفکر! ای شخص تراز اول
تا کی توی کافه فقط حل کردن جدول؟
بازم که مینازی به مارکای لباسات!
پس چی شدش رؤیای نو کردن دنیات؟