سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرباز ولایت

نظر

 

گفت: تازه چه خبر؟!
گفتم: یک مسئول بلندپایه دولتی گفته است «وقتی نام یک روزنامه می‌آید، برخی با ترس و لرز آن را باز می‌کنند تا ببینند در کجای آن به او تهمتی زده است؟!»

گفت: خب! حرف حساب زده است، چرا باید یک روزنامه کمترین انتقادی را تحمل نکند و به منتقدان بگوید: برو به جهنم! بی‌سواد! هوچی‌باز! تازه به دوران رسیده! عصر حجری! بیکار متوهم! مزدور! و...

گفتم: عمو یادگار! خوابی یا بیدار؟ مگه رفتی تو غار؟!... این فحش‌ها را که همان مقام مسئول طی 30 ماه گذشته علیه منتقدان خود ردیف کرده است!
گفت: یکی نیست به این مسئول محترم بگوید؛ اولا؛ چرا دیگران را متهم می‌کنی؟ ثانیا؛ چرا به جای پاسخگویی در مقابل انتقادها، به منتقدان ناسزا نثار می‌کنی؟ و ثالثا ...
گفتم: طلبکاری برای دریافت طلب خود نزد بدهکار رفت، ولی بدهکار به جای پرداخت بدهی‌ خویش، شخص طلبکار را به باد فحش و ناسزا گرفت. طلبکار پرسید؛ حالا طلب ما را نمی‌دهی پیشکش! دیگه چرا ناسزا می‌گویی؟ و بدهکار گفت؛ آخه نمی‌خواستم حالا که این همه راه اومدی، دست‌خالی برگردی!