آقایان هاشمی رفسنجانی، میرحسین موسوی و محسن رضایی و مهدی کروبی هرم قدرتی را در انتخابات دهم ریاست جمهوری تشکیل دادند تا به ظاهر نگذارند احمدی نژاد رییس جمهور شود. این هرم که در راس آن آقای هاشمی و در قاعده آن سه کاندیدای ریاست جمهوری رقیب احمدی نژاد قرار داشتند اگر چه نامرئی بود ولی شواهد و قرائن مشهود از طیف اخبار و اطلاعاتی که از آن عبور می کرد وجود چنین هرمی را تایید کرد. میرحسین موسوی، محسن رضایی و مهدی کروبی تلاش وافری کردند که خود را از چنین ائتلاف پنهانی مبرا جلوه دهند ولی سرفصل مواضع سیاسی و رفتارهای حمایت آمیز آنان نسبت به یکدیگر و مواضع مشترک به شدت متضاد با دولت نهم به طور کامل آنان را در قطبی مخالف قرار داده بود. توان مضاعف آنان در رقابت با احمدی نژاد کارساز نشد و مردم نشان دادند که به خط فکری لیبرالی و سکولار آنان دلبستگی ندارد.
از ضعیف ترین عنصر این هرم یعنی کروبی که بگذریم، سه عنصر دیگر یعنی هاشمی، میرحسین و رضایی سوابق مشخصی در مقابله با ولایت فقیه داشته اند. ملت ما بر اساس حافظه تاریخی خود از نهضت تنباکو، نهضت مشروطه، کودتای 28 مرداد، نهضت پانزده خرداد، قضایای سال 58 تا 61 و قضیه سال 68 منتظری، تبعیت از ولایت فقیه را ارزشی متعالی محسوب می کنند. در همه این برهه ها، هر جا از ولایت فقیه -چه به شکل سنتی و به شکل مدرن آن- تبعیت صورت گرفته، اوضاع به نفع ملت تمام شده و هر جا که سرپیچی صورت گرفته متاسفانه سرانجامی تلخ به ملت تحمیل شده است.
آقای هاشمی به استناد تاریخ انقلاب اسلامی و بر اساس اعترافات خودش بارها و بارها اقدام به مقاومت در برابر ولایت فقیه زمان خود کرده و شوربختانه باید گفت که در اکثر قریب به اتفاق موارد دود این سرپیچی هم به چشم خودش و هم به چشم ملت رفته است. به طور گذرا به چند مورد از آن اشاره می کنم:
سازمان مجاهدین خلق یکی از سازمان های مبارز قبل از انقلاب بود که مورد حمایت جمعی از علما و رهبران مبارزه قبل از انقلاب از جمله، بازرگان، طالقانی، منتظری، رفسنجانی، دعایی و ... بود. آنان مجاهدین را تایید می کردند و مجاهدین هم با تکیه بر حمایت و تایید آنان توانسته بودند در بین مردم جایگاه و مشروعیت یافته و به طور آزادانه جذب عضو کرده و یکی از ارکان مبارزه با طاغوت محسوب شوند.
آنان تلاش کردند تا از امام خمینی مجوز هزینه از وجوه شرعی برای حمایت از مجاهدین بگیرند اما امام با آن مخالفت کرد. حضرت امام از اساس این سازمان را نامشروع می دانست و هر گونه کمک به آن را رد می کرد اما مشاوران امام و سران نهضت تلاش وافری را برای متقاعد کردن امام به خرج دادند.
برنامه ریزی ها، اصرارها، فشارها و حتی گریه ها (!) بی فایده بود زیرا امام به هیچ وجه نمی پذیرفت اما آقای هاشمی که در سطح اقتصادی و مالی خوبی بود از مال خود به این سازمان کمک های فراوانی کرد. عزت شاهی در کتاب خاطراتش، یکی از اصلی ترین منابع اقتصادی مجاهدین را آقای هاشمی ذکر می کند. همین مجاهدین پس از انقلاب راهشان را از انقلاب جدا کردند و با سازمان مستحکمی که ایجاد کرده بودند دست به مقابله مسلحانه با جمهوری اسلامی زدند و تا امروز بدترین و بزرگ ترین ضربه ها را به ملت ایران و جمهوری اسلامی زدند از جمله دست به ترور خود آقای هاشمی رفسنجانی زدند!
در تصمیمات سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هاشمی رفسنجانی یکی از اصلی ترین و شاید اصلی ترین مشاور امام خمینی در امور سیاسی جمهوری اسلامی محسوب می شد. نقش مشاوران امام در تعیین مهندس بازرگان به عنوان رییس دولت موقت جمهوری اسلامی که بعدها خط خود را از انقلاب و امام جدا کردند به اصرار مشاوران حضرت امام از جمله آقای هاشمی صورت گرفت. امام در نامه 6 فروردین 68 تاکید می کند که با نخست وزیری بازرگان و دولت وابسته به نهضت آزادی مخالف بوده ولی به اصرار دوستان -از جمله هاشمی- پذیرفته است. این دولت متاسفانه با خیانت یا کوتاهی باعث شعله ور شدن آتش درگیری های قومی در سراسر کشور شد.
همچنین اولین تظاهرات رسمی توسط این دولت بر علیه قوانین شریعت اسلامی (لایحه قصاص) صورت گرفت. این دولت با فشار بر انقلابیون برای متوقف کردن حرکت انقلاب اسلامی تلاش مفرطی کردند ولی بحمدالله در مقابل موج انقلاب نتوانستند ایستادگی کنند و پس از تسخیر لانه جاسوسی به نشانه اعتراض استعفا دادند.
امام خمینی این نهضت را نامشروع اعلام کرده و از تصدی مناصب دولتی در جمهوری اسلامی توسط اعضای این نهضت جلوگیری کرده و بعد از خود نیز مسولان را از آن برحذر داشتند. مشابه همین وضعیت در قضیه ریاست جمهوری بنی صدر صورت گرفت که امام با آن هم مخالف بود ولی نظر دوستان -از جمله آقای هاشمی- را پذیرفت. بنی صدر ضربات جبران ناپذیری را به پیکره انقلاب و مردم وارد کرد. او دست منافقین را برای جنایت در کشور باز گذاشت و با تعلل های برنامه ریزی شده خود باعث پیش روی صدام به عمق خاک کشور شد و نهایتاً پس از دوسال تحمیل بحران به کشور با لباس زنانه گریخت.
در جریان دفاع مقدس امام معتقد به انجام عملیات ها به صورت مشترک بین سپاه و ارتش بود ولی آقای هاشمی به عنوان جانشین فرمانده کل قوا بر خلاف حضرت امام با درخواست فرمانده وقت سپاه (محسن رضایی) مبنی بر جدا شدن سپاه و ارتش موافقت کرده و باعث توقف روند پیروزی های شگفت انگیز رزمندگان شد. شهید صیاد شیرازی در خاطرات خود با تاسف عمیقی از این جدایی یاد می کند.
در اواخر دفاع مقدس و قضیه جنگ نفت کش ها که فرماندهی جنگ با آقای هاشمی بود، در جلسه ای که در حضور امام تشکیل شد، موضوع تصمیم امریکا و شوروری و سایر قدرت ها برای اعزام ناو جنگی به خلیج فارس طرح می شود، امام خمینی بیان می کنند که اگر من جای شما باشم اولین ناو که وارد تنگه هرمز شود می زنم (!) اما فرماندهان و از جمله آقای هاشمی با آن مخالفت می کنند. امام بر گفته خود اصرار می کنند ولی این خواسته عملی نمی شود و ناوهای امریکا در خلیج فارس نهایتا وارد جنگ با ایران شده و از جمله ایرباس مسافربری ایران را هدف قرار می دهند.
در قضیه پایان جنگ، آقای هاشمی و گروهی از فرماندهان از جمله محسن رضایی بر خلاف شعار و اعتقاد امام و ملت مبنی بر «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» و «راه قدس از کربلا می گذرد» معتقد به پذیرش آتش بس شدند اما امام ضمن پیامی به مردم و رزمندگان فرمودند که «ما مثل سیدالشهدا وارد این جنگ شدیم و مثل سید الشهدا از این جنگ خارج می شویم» و «ما از این که همه کشته شویم و زنان و فرزندانمان را کشته و به اسارت برند باکی نداریم ما می خواهیم به تکلیف خود عمل کنیم». آقای هاشمی با این «شعارهای غیرعملی» به مخالفت برخاست و بر اساس اعتراف خود در مقابل استدلالات امام مقاومت کرد و هر چه امام اصرار کرد هاشمی در برار آن ایستاد و نهایتا قطع نامه که جام زهری بود توسط امام پذیرفته شد.
در قضیه منتظری، هاشمی بار دیگر در برابر امام ایستاد و نگذاشت چشم فتنه منتظری توسط امام درآورده شود. هاشمی از انتشار نامه 6 فروردین 1368 امام که در آن اشاره ای هم به گذشته غم بار این ایستادگی ها شده بود جلوگیری کرد و تصمیم دیگری به امام تحمیل شد. امام در همان زمان فرموده بود که من از این موضوع چشم پوشی کردم ولی در آینده خودتان پشیمان خواهید شد. قائله منتظری با عزل وی پایان نپذیرفت و در طی این سالهای متمادی، این زخم کهنه همچنان خون به دل ملت و کشور می کند. حتی بارها از طرف منتظری و اطرافیانش شخص آقای هاشمی متهم به توطئه علیه وی شده و بدترین ناسزاها نصیب هاشمی رفسنجانی شد!
طبق آن چه نقل می شود در روزهای پایانی عمر حضرت امام، آقای خامنه ای و هاشمی را به وحدت پس از خود وصیت کردند و آینده کشور را در صورت وحدت این دو نفر تضمین شده دانستند. در آن جلسه آقای خامنه ای با چشمی اشک بار به امام خمینی اطمینان می دهد که از طرف ایشان اقدامی برای جدایی صورت نخواهد گرفت ولی هاشمی چنین اطمینانی را نداد!
پس از رحلت حضرت امام نیز هاشمی بر نظریه شورای رهبری پافشاری کرد که به حمدالله با دخالت خبرگان پا نگرفت و کشور از داشتن رهبری مقتدر و حکیم چون آیت الله خامنه ای محروم نشد ولی هاشمی همچنان بر این نظریه پافشاری می کند.
در زمان رهبری آقای خامنه ای نیز بر اثر شواهد و دلایل فراوان نظرات هاشمی بارها و بارها به رهبری تحمیل شده که رهبری به خاطر حفظ اصل نظام و توصیه حضرت امام نگذاشتند این اختلافات علنی شود و تا جایی که توانستند نظرات هاشمی را عملی کردند. رهبری در زمان دولت خود آقای هاشمی و پس از آن بارها و بارها برای پیشگیری از انحراف در مسیر انقلاب مجبور به دخالت شدند. در مسئله انحلال بسیج، ادغام سپاه و ارتش، موضوع رابطه با امریکا، موضوع امر به معروف و نهی از منکر، موضوع دموکراسی و آزادی، موضوع 18 تیر و همراهی دولتیان با انقلابیون مخملی، قضیه استعفای نمایندگان مجلس برای شکستن شورای نگهبان و ... بارها و بارها رهبر انقلاب مجبور به دفاع از ارکان و نظریه اصلی انقلاب اسلامی و تبیین مسیر انقلاب شدند زیرا فشار فراوانی از طرف دولتیان وقت برای شکستن چارچوب های اصیل نظام ولایت فقیه وارد می شد. آقای هاشمی اما همواره بازی گر اصلی این جریانات بود. آقای هاشمی در زمان ریاست جمهوریش به تفکرات لیبرالی در مرکز مطالعات استراتژیک پر و بال داد و آنان را رشد و نمود داد تا از دل آن پروژه جامعه مدنی و اصلاح طلبی بیرون بیاید ولی فرزندان معنوی جامعه مدنی آقای هاشمی و خاتمی، وی را عالیجناب سرخپوش و خاکستری خواندند و خاتمی را از قطار اصلاح طلبی پیاده کردند!
از ابتدای انتخابات ریاست جمهوری نهم و رقابت هاشمی با احمدی نژاد تضاد نظری هاشمی با اندیشه های اصولی انقلاب اسلامی هویداتر شد زیرا احمدی نژاد به وضوح شعارهای امام و انقلاب در خصوص عدالت، مبارزه با فساد و ... را زنده کرد ولی آقای هاشمی به شدت در مقابل او ایستادگی کرد. فشار آقای هاشمی به دولت نهم برای از پا درآوردن آن به طور بی امان ادامه یافت و اگر حمایت های رهبری نبود حتما دولت سرنگون شده بود. همین چند ماه پیش بود که آقای هاشمی در گفتگویی با آقای زادسر نماینده سابق جیرفت از این موضوع که ظاهراً جدی ترین موضوع اختلاف با رهبری است پرده برداشت.
در جریان انتخابات اخیر نیز آقای هاشمی بر خلاف انکارش، با سازماندهی و آرایش معرکه انتخابات تمام تلاش مادی و معنوی خویش را صرف سرنگونی احمدی نژاد کرد. این تلاش در نامه ای که سه روز مانده به انتخابات به رهبری نوشت کاملاً مشهود بوده و رهبری نیز در خطبه های نماز جمعه پس از انتخابات برای اولین بار بر آن صحه گذاشت. آقای هاشمی بر اساس شواهد و دلایل فراوان و کافی از جمله حضور فرزندانش در سازماندهی اعتراضات غیرقانونی خیابانی و حمایت همه جانبه از آنان، عدم مخالفت با آشوب ها و خشونت های مخالفان احمدی نژاد در خیابان های تهران، عدم حمایت از مواضع رهبری در نماز جمعه و ... در این مرحله نیز به مقابله با ولایت فقیه برخاسته است. اما رهبری این بار هرگونه تسلیم در برابر خواسته های غیرقانونی هاشمی را رد کرد. رهبری این بار با بدعت گذاری در مسیر انقلاب اسلامی و دور زدن شورای نگهبان به شدت مخالفت کرد زیرا این مرحله در مسیر آینده انقلاب تعیین کننده است. گویا رهبری اغماض و مماشات را در این مرحله انحراف انقلاب اسلامی می داند که این چنین در مقابل فشارهای سیاسی و مدنی و حتی آشوب و خشونت رهبران آن ایستادگی کرد.
اگر چه هاشمی در مصاحبه خود با زادسر اذعان کرده بود که در اختلافات با رهبری پیرو یک متدولوژی مشخص برای حل و فصل آن است -که از نظر من کاملاً مشروع و معقول است- ولی بدبختانه در این قضیه عملاً به این متدولوژی پای بند نبود. این قضیه یادآور ایستادگی منتظری در برابر امام و لج بازی وی علیرغم آن که اقرار می کرد که اطاعت از امام را به عنوان استاد و به عنوان ولی فقیه بر خود واجب می داند ولی عملاً آن را نقض کرد.
بر اساس اطلاعات غیر رسمی شخصیت های بزرگی از نظام از جمله آیت الله شاهرودی تلاش فراوانی برای راضی کردن آقای هاشمی صورت گرفته ولی متاسفانه آقای هاشمی در لحظه آخر از ارسال پیام خودداری کردند. بی شک کوتاه آمدن رهبری و ملت در برابر این زیاده خواهی آقای هاشمی باز هم به ضرر کشور و خود آقای هاشمی خواهد بود در ضمن آن که اساساً در این مرحله کوتاه آمدن در برابر این انحراف به معنای انحرافی همیشگی کشور از مسیر و خط اصیل انقلاب اسلامی است.
جا دارد تفاوت های نظری دیدگاه اصیل انقلاب اسلامی و امام و رهبری با دیدگاه های آقای هاشمی تبیین شود که به فرصت دیگری موکول می کنم.