Research@kayhan.ir
تبدیل مسجد آقابزرگ به مدرسه دخترانه
اولین ثمره ازدواج حسن نراقی و رخشنده گوهر، فرزند دختری بود که پس از گذشت شش سال از این وصلت، در سال 1302ش، در کاشان به دنیا آمد؛ دختری که او را «ناهید» نامیدند. سه سال بعد، «احسانالله» و دو سال پس از او نیز، در سال 1307ش، آخرین فرزند این خانواده، که دختری به نام «فروهر» بود، به دنیا آمدند.
تبدیل مسجد آقابزرگ به مدرسه دخترانه
اولین ثمره ازدواج حسن نراقی و رخشنده گوهر، فرزند دختری بود که پس از گذشت شش سال از این وصلت، در سال 1302ش، در کاشان به دنیا آمد؛ دختری که او را «ناهید» نامیدند. سه سال بعد، «احسانالله» و دو سال پس از او نیز، در سال 1307ش، آخرین فرزند این خانواده، که دختری به نام «فروهر» بود، به دنیا آمدند.
با تشکیل مجلس شورای ملی، یکی از مباحثی که از آغاز مورد نظر نمایندگان بود، مسئله تعلیم و تربیت بود که آموزش زنان و دختران نیز در متن آن قرار داشت؛ مباحثی که نشانگر دغدغه نمایندگانِ آزادیخواه و دلسوزی بود که در ضمن آنکه آموزشِ دختران و زنان را دارای اهمیت میدانستند، انجامِ آن را در چهارچوب مبانی دینی توصیه میکردند و در عین حال، توجه به حوزههای علوم دینی را در درجه اول اهمیت قرار میدادند.7
ولی با به قدرت رسیدنِ تدریجیِ رضاخان در آبان سال 1304، که مأمور اجرایِ بی چون و چرایِ منویات بیگانگان بود، نه تنها به اینگونه مسائل اهمیتی داده نشد که برای تربیتِ معلم برای آموزش دختران، استخدام زنی اروپائی، به عنوان یکی از خدماتِ مهمِ وزارت معارف، مطرح شد.8
در واقع فروپاشی سلسله قاجاریه و واگذاری امور مملکت به رضاخان نشانگر تغییرات جدّی و برنامهریزی شده از سویِ بیگانگان در امور بود. هنوز زمان اندکی از این تغییر و تحول سپری نشده بود که در فروردین ماه سال 1306ش، عدم رعایت حجاب خانواده رضاخان در حرم مطهر حضرت معصومه(س)، اعتراض آیتالله شیخ محمد بافقی(ره) و ضرب و شتم ایشان توسط رضاخان را به دنبال داشت و کمی پس از آن نیز، کلاه پهلوی اجباری شد.
در این موقع، ایجاد مدارس دخترانه و به صحنه آوردنِ آنان، که در گذشته به صورت سنتی و مکتبخانهای بود، به یکی از دغدغههای روشنفکرانِ حکومتِ رضاخانی تبدیل شد.
رخشنده گوهر نراقی که اینک اولین فرزندش به سن مدرسه رفتن رسیده بود، ابتدا در یکی از اتاقهای منزل مسکونی خویش، کلاس درسِ کوچکی را برای او و چند تن از دختران هم سال او دائر کرد تا آنان را به شیوه نوینی که خود در مدرسه آمریکائیها آموخته بود، آموزش دهد و این اقدام، طلیعه مکانیابی برای ایجاد مدرسهای دخترانه، در شهر کاشان بود.
حسن نراقی، با وجود اینکه دانشآموخته مدرسه آلیانس بود، ولی هنوز در کسوت روحانیت قرار داشت و تولیت مسجد آقابزرگ با او بود. در این موقع، مدرنیته رضاخانی، قصد به صحنه آوردنِ زنان، آن هم به شیوه ولنگارانه اروپائیان را داشت و با مطرح نمودنِ قانون لباس متحدالشکل و مخالفتِ آشکار با علماء و روحانیون، در تلاش برای به تعطیل کشاندن حوزههای علمیه بود.
این زمان، فرصت مناسبی بود تا رخشنده گوهر، با مساعدتِ شوهرِ خویش، این مسجد را به مدرسه دخترانه تبدیل و به صورت همزمان، دو فقره از منویات رضاخانی، که یکی تعطیلی مدارس علوم دینی و دیگری، مقدمات اعلام کشف حجاب عمومی بود را به مرحله اجرا درآورد.
چگونگی این اقدام در مصاحبه وی در فروردین ماه سال 1351ش با مجله هفتگی اطلاعات بانوان، به این شرح است:
«خانواده نراقی در کاشان مسجدی داشتند به نام مسجد آقا بزرگ، که سالها در این مسجد، طلاب به تحصیل علوم دینی میپرداختند و تدریس اصول مذهبی در این مسجد صورت میگرفت. تولیتِ این مسجد به عهده شوهرم بود. بعد از مشورت با شوهرم و کسب اجازه از اداره اوقاف و وزارت فرهنگ، مسجدِ آقا بزرگ را به صورتِ مدرسه درآوردم. به خاطر میآورم، سال 1308 بود که امتیاز مدرسه آماده شد و تابلویِ آن که به نام دبستان دانش دوشیزگان کاشان نامگذاری شده بود، نصب شد.» 9
با وجود اینکه شهرِ کاشان دارالمؤمنین و دارایِ سابقهای دیرین در تربیت علماء و فقها بود، که خاندان نراقی، یکی از اجلّه آنان است، ولی استبداد رضاخانی از یک سو و وجاهتی که «آقاحسن نراقی» در وابستگی به دودمان نراقی داشت و خود نیز در کسوت روحانیت بود، از دیگر سو، اجازهی هرگونه اعتراضی را از مردم متدین و علمای کاشان گرفته بود. شاید به همین دلیل است که احسان نراقی میگوید:
«تأسیس مدرسه در کاشان، آن هم توسط پدر و مادر من ضروری بود.»10
همین موقعیت بود که به رخشنده گوهر، این جسارت را داد تا نه تنها تعدادی دانشآموز پسر را در مدرسه خود ثبت نام و مقدماتِ تشکیل کلاسهای مختلط11 را فراهم نماید، بلکه لباسهای فرمِ نیمه عریانی را نیز طراحی کند تا دانش آموزانِ مدرسه، همراه با موسیقی، به ورزش! بپردازند:
«من بعد از مدتی، برای دانش آموزان مدرسهام، لباسِ ورزش هم درست کردم که شاملِ بلوز سفیدِ آستین کوتاه، با شلوارِ دبیتِ مشکی بود. شلوارِ لباسِ ورزش، تا بالایِ زانو بود و لبه آن با کِش جمع میشد که دختران، بتوانند به راحتی حرکات لازم ورزشی را انجام دهند. دخترها در ساعات ورزش، پاپیون سفید به سر میزدند و جورابِ سفید ساقه کوتاه میپوشیدند. معلم ویلون هم داشتیم که او ویلون مینواخت و شاگردان، با نوایِ ویلون ورزش میکردند» 12