پل زدن از مذاکرات هستهای به جنگ سوریه و از آنجا به عملیات رازآلود تروریستی در پاریس نشان میدهد آمریکا و غرب حاضر نیستند به هیچوجه معبر مذاکره و تعامل با ایران فرو بریزد. در این میان واقعیت ها و مجازها در هم پیچیده و تناقضنماهایی را برساختهاند. البته چون جمع نقیضین محال است باید مجاز را از واقعیت بازشناخت، اگر نه احتمال خطای محاسبه و اشتباه دیدن صحنه نزد تصمیمگیران و تصمیمسازان وجود دارد. این بدان میماند که دشمن زیر پوشش بزم، ابزار شبیخون و رزم را پنهان کند. برخی اظهارات نظیر اینکه «نگاه غرب درباره ایران تغییر کرده و در حال حاضر به جای براندازی، از حل مشکلات به واسطه تعامل منطقی با ایران سخن میگویند» احتمال این خطای محاسبه را تقویت میکند.
برای رازگشایی از تاکتیک جدید آمریکا و غرب باید استراتژی آنها را شناخت. مثلث صهیونیسم مسیحی (آمریکا، اسرائیل، انگلیس) 15 سال پیش پروژهای را در شرق و غرب ایران کلید زدند که تحت عنوان «خاورمیانه جدید» و «جنگ جهانی چهارم» اعلام شد.
اکنون همان پروژه بدون اینکه اعلام شود، «اعمال» میشود و بخشی از سناریو به استتار درآمده است؛ یعنی به جای مداخله نظامی مستقیم، جنگ نیابتی شده است. حالا به جای طالبان و القاعده که تاریخ مصرفشان تمام شده، دیو داعش از چراغ جادوی غرب بیرون آمده است.
ابعاد جنایت و بیرحمی و خشونت در دور جدید وسعت یافته تا «اسلام خشن تکفیری» نهایت انزجار را تولید کند و از طریق گرانیگاه اصلی در غرب بتواند لبه دیگر قیچی اسلام آمریکایی یعنی اسلام لیبرال شبهرحمانی و مدعی نفی خشونت و دعوت به مذاکره و تعامل و سازش با غرب را به حرکت درآورد.
بدین ترتیب میتوان نوعی برانگیختگی جهانی علیه اسلام و منطق انقلابی، جهادی و ظلمستیز آن پدید آورد، دلهای متوجه به اصل اسلام در قلب اروپا را منزجر یا دستکم منزوی کرد، کشورهای اروپایی قطبی شده و دستخوش بیعدالتی را از خیزش تودهها علیه لیبرالیسم- ولو موقتا- نجات داد و موضع جریانهای به اصطلاح میانهرو و سازشطلب در کشورهای اسلامی را تقویت کرد.
تعامل و همکاری و تفاهم به جای تقابل و تخاصم و تضاد، منطق انسانهایی است که به دیگران احترام میگذارند. اما منطق استکبار و تغلب و تسلط غیر از این است. فقط امام خمینی(ره) نبود که از منطق گرگ و میشی مستکبران رونمایی کرد. ضربالمثل آمریکایی در اینباره میگوید «دموکراسی یعنی این که 2 گرگ و یک گوسفند رأیگیری میکنند که برای ناهار چه بخورند و آزادی یعنی این که گوسفند صاحب حق سلب نشدنی، بتواند آن رأی را به چالش بکشد.»!
سپتامبر 2012 (شهریور 1391) وقتی اوباما در سازمان ملل نطق ریاکارانهای را درباره ضرورت مذاکره اسرائیل و فلسطین ایراد کرد، یوری آونری نویسنده و عضو سابق پارلمان رژیم صهیونیستی در کانتر پانچ نوشت: «اوباما از دو طرف اسرائیلی و فلسطینی صحبت کرد اما به زعم او، فقط اسرائیل است که رنج میبرد! چه غمناک! نه اشغالی وجود دارد و نه شهرکسازی و نه کشته شدن کودکان فلسطینی! او با تزویر سخن گفت.
فلسطینیها باید مثل بچه آدم با اسرائیلیها بنشینند و تمرین کنند. گوسفند عاقل باید با گرگ عاقل بنشیند و برای ناهار تصمیم بگیرند. بیگانهها نیز نباید دخالت کنند. به راستی که سخنان اوباما تهوعآور بود.... سیا و امآی سیکس سال 1951 کودتا کردند و نفت ایران را به بریتانیای منفور برگرداندند. سرویس شاباک شیوههای شکنجه را به ساواک آموخت اما حاکم منفور ایران در سال1979 سرنگون شد و ادبیات اعتراض به شیطان بزرگ و شیطان کوچک (اسرائیل) رایج گردید.»
وقتی رشد اقتصادی فرانسه به صفر و معدل رشد اقتصادی کل اروپا به 3 دهم درصد تنزل میکند، معلوم است که نظام سرمایهداری و لیبرال دموکراسی به چالش کشیده میشود و طبقات مستضعف به بمبهای آماده انفجار تبدیل میشوند. اینکه در یک مقطع از آشوبهای چند سال پیش فرانسه بیش از 10 هزار خودرو به آتش کشیده شد، نشانه عمومی شدن نارضایتی و اعتراض است. از آن سو جمعیت مسلمانان در اروپا رو به فزونی گذاشته و به بیش از 30 میلیون نفر رسیده است. یعنی در یک دهه این جمعیت 2 برابر شده است.
اگر قرار باشد منطق اسلام در فضایی آرام و به دور از تنش و هیجان به مردم معترض در فرانسه و آلمان و انگلیس و... عرضه شود، لابد به گفتمان انقلاب و اعتراض عمومی تبدیل میشود و احتمالا در مقابل بشود با تروریسم و طالبانیسم و نشان دادن چهرههای خشن از اسلام راه این نفوذ را بست.
چند سال پیش که سرکوب علنی مسلمانان شدت گرفته بود، عبدالکریم سروش ضمن سخنرانیهایی در فرانسه و هلند تصریح کرد «ستیزهجویی و نظامیگری سکولاریسم که تا دیروز مدعی مدارا و تحمل بود، به خاطر ناتوانی از هضم و بلع اسلام است و به همین دلیل لیبرال دموکراسی پرخاشگر شده است.» آن پرخاشگری و ستیزهجویی البته سرجای خود باقی است اما نقشه ماهرانهتری در پیش گرفته شده و آن بدنام کردن اسلام از یک سو و تقویت جریانهای منفعل و مرعوب و مسالمتجوی شبهاسلامی در غرب آسیا - به ویژه ایران- از طرف دیگر است.
خامی است اگر معرکهگیریهای طالبان و القاعده و داعش را ببینیم و عروسکگردانهای اصلی را - از مباشران سعودی گرفته تا کارفرمایان صهیونیستی و آمریکایی و انگلیسی- فراموش کنیم. تروریسم انبوه و سازمان یافته، بوته خودرو نیست و از لجستیک اطلاعاتی، مالی و نظامی برخوردار است.
مگر اعضای داعش چترباز بودند که از آسمان بیفتند یا ناگهان مانند قارچ رشد کنند؟ ایدئولوژی این جماعت مزدور، اصالتا وهابی و سلفی است. سلاح و پول آنها را برخی از همین رژیمهای مرتجع تأمین میکنند و نقش و نقشه اصلی از سوی همانهایی تعیین میشود که تروریستها هرگز سراغشان نمیروند.
چرا داعش به جان شهروندان فرانسوی و سوری و عراقی میافتد اما با بعثیها، وهابیها، صهیونیستها و زمامداران آمریکایی و انگلیسی کاری ندارد! و چرا هواپیماهای آمریکایی که کاروانهای عروسی را در افغانستان و عراق با دقت تمام شکار کرده و مردم را به خاک و خون میکشند، به داعش که میرسند تجهیزات نظامی و پشتیبانی را با چتر فرو میفرستند؟! معلوم است انگیزه آنها خباثت محض بود.
به تعبیر رهبر معظم انقلاب «وقتی وارد منطقه شدند، شعارشان ایجاد امنیت بود. امروز شما نگاه کنید کجای این منطقه امنیت دارد؟ ناامنی سراسر منطقه را فراگرفته. شعارشان مبارزه با تروریسم بود، امروز تروریسم همه منطقه را فراگرفته؛ آن هم تروریسم وحشی... آمده بودند به ادعای خودشان دموکراسی ایجاد کنند، امروزمرتجعترین و مستبدترین و دیکتاتورترین رژیمهای منطقه به کمک آمریکا و متحدین آمریکا سرپای خودشان میایستند و به جنایت ادامه میدهند... میگفتند برای صلح میجنگیم. کو صلح؟ همه منطقه را آلوده به جنگ کردند. دشمن این است. آن که انقلاب در مقابل او ایستاده، این است؛ یک چنین موجودی با این همه تناقض.»
آمریکاییها و غربی ها در همین دوره صحنهآرایی و فریب و دعوت به ادامه مذاکره و تعامل و شراکت، تردید نکردند در اینکه به قطعنامه پیشنهادی رژیم مرتجع سعودی در کمیته حقوق بشر سازمان ملل رأی دهند و ایران را به خاطر نقشآفرینی در مقابل تروریستها محکوم کنند یا در قطعنامه دیگر مدعی نقض حقوق بشر توسط ایران شوند.
آمریکاییها و اروپاییها اگر کمترین صداقتی در شعار مبارزه با تروریسم و دعوت به ائتلاف در این مسیر داشتند باید برای اثبات حسن نیت خود، قطعنامهای ضد تروریستی علیه رژیم مرتجع سعودی صادر میکردند و از اینکه ایران و متحدانش در سوریه ترمز تروریستها را کشیدهاند تا به دیگر کشورها دستدرازی نکنند، قدردانی مینمودند.
اما درست بر عکس عمل کردند تا معلوم شود خواب ائتلاف و همکاری با آمریکا و غرب بر سر مبارزه با تروریسم، خوابی بیتعبیر است همچنان که 15 سال پیش در روزگار دولت اصلاحات بیتعبیر بود و موجب شد در ازای خوشخدمتیهای دولت وقت به اشغالگران افغانستان، ما را در فهرست محور شرارت جای دهند.
توهین به شعور یک دولت از این بالاتر؟ سال «گفتوگوی تمدنها»ی پیشنهادی خاتمی را تصویب کردند و در همان سال با یاغیگری تمام جنگ تمدنها و جنگ صلیبی علیه کشورهای اسلامی را استارت زدند. عبرت از این بزرگتر؟ کدام خردمندی خود را خلع سلاح و دشمن فرتوت را تیمار و تقویت میکند تا بلای جانش شود؟
چرا همین امروز در حالی که از زمین و هوا داعش را تقویت میکنند، میگویند «بشار اسد (خط مقاومت) باید برود، چون تا اسد هست، داعش هم هست»؟ اصلا مگر داعش هویت سوری دارد؟ اگر سوری است، پس در عراق چه میکند و اعضای سعودی و چچنی و انگلیسی و فرانسوی آن چه میگویند؟!
هر حلقومی که بزرگنمایی تحرکات تروریستهای داعش و قبیل آن را بهانه بزککاری و مظلومنمایی رژیمهای متجاوز غربی قرار دهد، هم بازی داعش در نقشه آمریکایی-صهیونیستی است، بداند یا نداند. هر حلقومی که با تمرکز افراطی بر تروریسم، ناظران را از تولیدکنندگان انبوه تروریستهای کوکی غافل کند، در زمین دشمنترین دشمنان ملت ایران بازی میکند؛ مأموریت داشته باشد، یا فریب خورده باشد.
دشمن شماره یک ملتها آمریکا و همسفرگان او هستند. به تصریح رهبر معظم انقلاب «علت اصلی اوضاع نابسامان منطقه، سیاستهای آمریکاییها است. برخلاف نظر برخی افراد، آمریکا بخش عمده مشکلات منطقه است نه بخشی از راهحل مشکلات. عامل اصلی این ناامنی، حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی و گروههای تروریستی است و این سیاستها با سیاستهای جمهوری اسلامی 180 درجه تفاوت دارد. آمریکاییها دنبال تحمیل منافع خود هستند نه حل مسائل. آنها میخواهند 60-70 درصد خواستههایشان را در مذاکره تحمیل کنند و بقیه اهدافشان را هم به طور غیرقانونی، عملا اجرا و تحمیل کنند. پس مذاکره چه معنایی دارد؟»
محمد ایمانی