همکاری راهبردی ایران و روسیه در پرونده «مقابله با تروریزم»، غرب و رژیمها و نیروهای وابسته به آن را بشدت نگران کرد و به موضعگیری شدید وادار نمود اما سوال اساسی این است که چه چیزی از این «همکاری مشترک» باعث عصبانیت و نگرانی آنان شده است؛ اصل مبارزه با تروریزم حداقل در صورت قضیه با غرب و اصول اعلامی آن منافات ندارد بنابراین قاعدتا مبارزه با تروریزم نباید سبب نگرانی غرب شده باشد کما اینکه ورود ایران به این مبارزه در جریان آزادسازی 4 استان عراق از سیطره داعش باعث نگرانی غرب نشد.
آنان حتی در شکل ظاهر، نقش ایران را در مبارزه با تروریزم داعش ستودند و یکی از مقامات آمریکایی گفت؛ «ظرفیت ایران برای رهبری مهار داعش بالاست و هیچ کشور دیگری در منطقه قادر به ایفای این نقش نیست.» نگرانی آمریکا، اروپا و رژیمهای وابسته منطقه از همکاری ایران و روسیه در پرونده امنیتی سوریه به تلاش دو کشور برای تثبیت دولت اسد هم برنمیگردد. اگرچه غرب و رژیمهای وابسته به آن از ادامه حضور بشاراسد در قدرت ناخرسندند و برای حذف او همه تلاش خود را کرده و راههای قانونی و غیرقانونی را طی نمودهاند اما همکاری ایران و روسیه در امور مربوط به دولت سوریه تازگی ندارد تا موجب نگرانی جدید باشد.
نگرانی جبهه غرب در تجزیه و تحلیل دلایل و نتایج همکاری ایران و روسیه در یک پرونده امنیتی منطقه این است که تهران و مسکو در حال تمرین یک همکاری راهبردی هستند که میتواند به تشکیل یک جبهه منسجم و کارآمد در سطح منطقهای و بینالمللی تبدیل شود و بطور جدی روی بسیاری از پروندههای مهم اثر بگذارد.
غرب بخوبی میداند که هر دو کشور ایران و روسیه دارای «پیرامون» موثر هستند. روسیه در حوزه سیاست خارجی در نقطه راهبردی تعداد قابل توجهی از کشورها در آسیای میانه، قفقاز و شرق آسیا قراردارد و ایران نیز در نقطه راهبردی تعداد قابل توجهی از دولتها، جنبشها و ملتهای مخالف غرب نشسته است.
این دو قدرت وقتی بهم میرسند و روی اصولی به توافق میرسند قادر خواهند بود بسیاری از روندها و رویدادهای منطقهای و بینالمللی را تحت تاثیر قرار دهند این در حالی است که دلایل زیادی وجود دارد که احتمال پیوستن کشور چین به این جبهه را قوت میبخشد. این قلم فارغ از اینکه ایران و روسیه به مرحله روابط استراتژیک و همپیمانی راهبردی رسیده باشند یا نرسیده باشند، نگرانی غرب را از جهاتی قابل درک میداند:
1- بعد از توافق برجام، غرب گمان میکرد، توافق مشترک ایران و 5+1 (توافق وین) یک انتقالدهنده (کاتالیزور) است که سبب تغییر هویت ایران شده و آن را از کشوری مخالف غرب به کشوری «همراه» تبدیل میکند. بر این اساس «جان کری» وزیر امور خارجه آمریکا حدود یک ماه پیش - در کشاکش بحث مجلس نمایندگان آمریکا درباره توافق وین- به اعضای کنگره آمریکا گفت: «سیاست تهدید ایران راه به جایی نبرد و ما از طریق برجام تلاش کردیم تا ایران را به پذیرش مواردی که تا پیش از آن دست یافتن به آنها ممکن نبود، وادار نمائیم».
در واقع خط سیاسی غرب این بود که تغییر رویکرد سیاسی ایران را کلید بزند و از این رو در حالیکه براساس متن برجام، باید شاهد رونق روابط اقتصادی ایران و غرب میبودیم، در روزهای اول توافق مقامات سیاسی اروپا راهی ایران شدند و همین چند روز پیش و در جریان کنفرانس مقدماتی مونیخ که در تهران - از سوی آلمان و با همکاری وزارت خارجه ایران - برگزار شد، وزارت خارجه آمریکا تلاش زیادی کرد تا هیئتی را برای حضوردر این کنفرانس گسیل نماید که ناکام گردید. توافق امنیتی ایران و روسیه در پرونده سوریه که به سهولت و در زمانی کم به نتیجه رسید و عملیاتی شد، تصور غرب را بهم ریخت.
آنان از این توافق این را استنباط کردند که ایران همزمان با توافق سیاسی با غرب به یک توافق راهبردی با روسیه در حوزه حساس امنیتی رسیده است. این در حالی است که کشورهای غربی به بهانه تایید توافق وین، به صدور قطعنامهای (2231) روی آوردند که مهمترین رویکرد آن اعمال محدودیت شدید علیه قدرت نظامی ایران بود. توافق امنیتی تهران- مسکو عملا یک مهر ابطال بزرگ بر این سیاست زیرکانه به حساب میآید. چرا که این توافق در هر سطحی که صورت گرفته باشد به تقویت توانایی و موقعیت اضلاع مقاومت منجر شده و بخصوص تقویت موقعیت ایران را در پی میآورد.
2- به گمان غرب، در توافق ایران و روسیه، این روسیه است که کمک به جبهه ایران را پذیرفته است چرا که در توافق چهار جانبه ایران، روسیه، سوریه و عراق، دو کشور سوریه و عراق متحد استراتژیک ایران هستند. بنابراین در این همپیمانی، جبهه مقاومت دارای موقعیت جدیدی شده است.
از منظر غرب، ورود نظامی مستقیم روسیه به پرونده امنیتی سوریه، ایران را از ورود مستقیم و موثر نظامی در سوریه بینیاز میکند و حال آنکه ورود گستردهتر ایران به پرونده سوریه باعث تحریک حساسیتهای منطقهای میشود و در نهایت دردسرهایی را برای ایران پدید میآورد.
غرب بهخوبی میداند و در چند پرونده امنیتی تجربه کرده است که ظرفیت ایران و رهبری آن در اداره بحرانهای پیچیده امنیتی بالاست این قدرت مدیریت تا به آنجاست که میتواند یک کشور اشغال شده (مورد عراق) را به یک متحد استراتژیک تبدیل کرده و به استقلال برساند.
با این وصف - درست یا نادرست - تحلیل غرب این است که در همپیمانی ایران، روسیه، عراق و سوریه، فرمان حرکت در دستان ایران است و بقیه با اتکا به توان راهبردی ایران در مدیریت بحران به ایفای نقش میپردازند.
این در حالی است که در توافق مشترک چهار کشور، موضوع اصلی «مهار تروریزم» است و در این میان هر چهار کشور «تروریزم شبهمذهبی» را مشکل جدی خویش ارزیابی مینمایند و به این توافق یا همپیمانی به عنوان راهی برای مهار تروریزمی که مرزهای آنان را تهدید میکند مینگرند.
3- همپیمانی ایران، روسیه، عراق و سوریه در پرونده امنیتی مهار تروریزم، برخلاف مدلهایی که غربیها برای مهار تروریزم مطرح کردند که نوعا از ادعاهای تبلیغاتی فراتر نرفت، میتواند به یک مدل موفق تبدیل گردد. در این صورت این همکاری و همپیمانی در بحران سوریه محدود نمیشود و میتواند در هر جای دیگر که با بحران تروریزم مواجه هستند،به کار آید.
در این حالت مهار تروریزم که برای غرب بهانهای برای حضور مستقیم نظامی در منطقه حساس غرب آسیا میباشد به روندی منجر میشود که دلیلی برای ادامه حضور نظامیان آمریکایی و... در کشورهایی نظیر افغانستان باقی نمیماند. با این وصف همپیمانی یا هر نام دیگری که روی توافق امنیتی ایران، روسیه، عراق و سوریه بگذاریم، یک راهبرد اساسی در تغییر رویکردهای منطقه محسوب میشود. غرب از این منظر به شدت نگران است و از این رو تبلیغات گستردهای به راه انداخته تا بباوراند که این همکاری آنگونه که تصور میشود، عمیق و ادامهدار نیست.
کما اینکه تبلیغات حسابشدهای هم در بعضی از رسانهها و محافل ایرانی به راه افتاده تا مردم ایران، روسیه را غیرقابل اعتماد بدانند و این در حالی است که هر مقدار - کم یا زیاد - که روسها پای کار بمانند، به نفع کشوری است که حفظ سوریه را یک «ضرورت راهبردی» تلقی کرده و برای آن تلاش مینماید یعنی ایران. بنابراین در اینجا اساسا سخن گفتن از اینکه آیا روسیه قابل اعتماد است یا نه درست نیست و موضوعیت ندارد.
4- از منظر غربیها، توافق 4 جانبه مذکور که با مبنای مبارزه با تروریزم شکل گرفته و قایل به فاصلهگذاری میان تروریستها - تقسیم آنان به خوب و بد - نیست، در آینده میتواند مبارزه با هر تروریزمی را در بر بگیرد. چنین جبههای نیم نگاهی هم به تروریزم سازمانیافته رژیم صهیونیستی دارد کما اینکه مهار تروریزم در سوریه یعنی اقتداربخشی به «مهمترین دولت عرب مخالف اسرائیل» و این در شرایطی است که این سوریه به کانون فعالیت حزبالله لبنان هم تبدیل شده و به آن امکان داده است تا در مناطق مشرف به بلندیهای جولان حضور یابد.
این وضع برای رژیم تلآویو خطر فوقالعادهای را در پی دارد. اسرائیلیها بدون تردید میدانند که به فرض تماس تلفنی پوتین با نخستوزیر رژیم اسرائیل و حتی اطمینانبخشی تلفنی به او و حتی خط قرمز خواندن امنیت اسرائیل، واقعیت میدانی عوض نمیشود. اسرائیل میداند که پشتیبانی هوایی روسیه از عملیات زمینی حزبالله در سوریه به هر حال به تقویت موقعیت حزبالله و تسهیل موفقیت آن منجر میشود و این، اسرائیل را با حریف قدرتمندتر مواجه میگرداند از این رو اقدام نظامی روسیه در سوریه تحت هر شرایطی کار را بر رژیم صهیونیستی سختتر میکند.
5- توافق امنیتی چهارجانبه از یک امتیاز بزرگ دیگر برخوردار است. آنچه اتفاق میافتد یک جبهه طبیعی و برخوردار از عمق مردمی است و از این رو حتما توام با ملاحظات انسانی و در نظر گرفتن محدودیتهای عملیاتی است.
سعدالله زارعی