گروه بینالملل مشرق- استراتژی رسمی "تغییر حکومت" واشنگتن برای دولتهایی که به نحوی در "فهرست دشمنان" آمریکا قرار گرفتهاند، خطر بیثباتسازیِ نه تنها خاورمیانه و آفریقا، بلکه اروپا را به همراه دارد و در عین حال به نظر نمیرسد این سیاستها در آینده نزدیک، تغییر کند.
حادثه 11 سپتامبر، یکی از ژنرال ها یک یادداشت محرمانه در پنتاگون به وی نشان داد که در این
یادداشت، جزئیات برنامه هایی برای سرنگونی دولت در عراق، لیبی، لبنان، سومالی، سودان، سوریه
و ایران، شرح داده شده بود.
"نات پاری" کارشناس مسائل بینالمللی طی مطلبی با عنوان "استراتژی تغییر حکومت، آشوب را گسترش میدهد" در پایگاه خبری "کنسرسیومنیوز" مینویسد: همواره این عقیده وجود داشته است که واشنگتن بهرغم اشتباهاتی که در سیاست خارجی خود مرتکب میشود، همیشه انگیزه و میل صادقانه به ترویج دموکراسی و حقوق بشر در سراسر جهان داشته است و این هدف به نوبه خود در تضمین ثبات و رفاه جهانی، حیاتی و حائز اهمیت است.
ریشه و خاستگاه این اصل به دوران "سرنوشت محتوم" بازمیگردد (باور رایج اواسط قرن نوزدهم مبنی بر اینکه مأموریت آمریکاییهای آنگلو-ساکسون، گسترش تمدنشان به سمت غرب و در سراسر شمال آمریکاست) و میتوان آن را در اعلامیههای رسمی رؤسایجمهوری نظیر" وودرو ویلسون" و "جان اف. کندی" هم مشاهده کرد. احتمالاً "جورج دبلیو بوش" مشتاقتر از همه، این باور را پذیرفته بود و آن را به عنوان مأموریت الهی خود برای مبارزه با ظلم و ستم در سراسر جهان، ادعا کرد. او این هدف را "برنامه آزادی" نامید.
12 ژانویه سال 2009، در روزهای پایانی ریاستجمهوری "بوش" کاخ سفید یک "فکت شیت" صادر و طی آن تلاش کرد تا میراث بوش را حفظ کرده و از سابقه وی در زمینه گسترش آزادی دفاع کند، چون با حمله فجیع آمریکا به عراق و اشغال این کشور، این میراث تا حد زیادی خدشهدار شده بود.
در این "فکت شیت " آمده است: "پرزیدنت بوش به تعهد خود مبنی بر ارتقای دموکراسی و ترویج صلح در سراسر جهان، پایبند بوده است. او آزادی را به عنوان جایگزین بسیار مناسبی برای ایدئولوژی نفرت تروریستها، گسترش داده است، به این خاطر که بسط آزادی و دموکراسی، به شکست افراطگرایی و محافظت از مردم آمریکا، کمک خواهد کرد."
بهرغم آنکه هرگز به طور دقیق مشخص نشد چگونه استفاده از نیروی نظامی آمریکا "آزادی" را گسترش خواهد داد، اما به اصطلاح "برنامه آزادی" از جذابیت بالایی میان نومحافظهکاران آمریکایی، تولیدکنندگان سلاح و افرادی برخوردار است که دارای منافع مشخص در گسترش قدرت آمریکا و تعمیق حضور این کشور در نقاط ناآرام به لحاظ ژئوپلتیک هستند.
روایت "گسترش آزادی" با این باور مردم آمریکا قوت گرفت که مقامات این کشور به صورت کاملاً بدیهی "افراد خوبی" هستند و نمیتوانند اشتباه کنند. اگر هم گاهی مرتکب اشتباهاتی شوند، تحت تأثیر انگیزههای نوعدوستانه بوده است و در نتیجه حتی "اشتباهات بزرگ" آنها هم قابل گذشت است.
جورج بوش 19 مارس 2003، آغاز حمله آمریکا به عراق را اعلام کرد
خیل کثیری از مردم جهان هم با اکراه، بینزاکتی برخی آمریکاییها را به عنوان هزینهای پذیرفتهاند که باید در ازای تمام "اقدامات خوب" آمریکا در زمینه ترویج دموکراسی و تأمین امنیت، پرداخت شود. اما با توجه به اینکه اکنون جهان دچار بیثباتی و ناامنی قرار دارد (بحران پناهندگان، افراطگرایی خشونتآمیز، نوسانات اقتصادی و هرجومرج منطقهای با خطر تضعیف تمدن در سراسر آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکای شمالی)، کاملاً مشهود است که این سیاستهای آمریکا تا چه اندازه غلط بودهاند.
مداخله نظامی آمریکا در خاورمیانه، به جای برقراری آزادی و دموکراسی به عنوان جایگزینهای انکارناپذیر و مطلوب برای نفرت و افراطگرایی، زمینه و شرایط ظهور گروههای شروری نظیر داعش را فراهم کرده است. جنگهای مداوم برای گسترش آزادی در منطقه، به فاجعه انسانی و بحران پناهندگی دامن زدهاند که در دهههای اخیر، مانند آن را ندیده بودیم.
شاید زمانی، تنها مخالفان جناح چپ و دموکراتهای موسوم به "جماعتی که اول از همه، آمریکا را مقصر میدانند"، به ارتباط میان جنگهای آمریکا و ظهور افراطگرایی اذعان میکردند، اما در دوران ریاستجمهوری بوش، این ارتباط به اندازهای مشهود شد که حتی بهاصطلاح شخصیتهای "مهم" در جامعه اطلاعاتی آمریکا و افراد مسئول در سیاست خارجی هم علناً وجود چنین ارتباطی را تأیید کردند.
نزدیک به یک دهه پیش، سند "برآورد اطلاعات ملی آمریکا" (نشاندهنده اجماع عمومی 16 آژانس اطلاعاتی و جاسوسی داخل دولت آمریکا) به صراحت هشدار داد که یک نسل کاملاً جدید از رادیکالیسم اسلامی به واسطه اشغال عراق توسط آمریکا، پایهریزی شده است. به گفته یکی از مقامات اطلاعاتی آمریکا، "این اتفاقنظر وجود داشت که جنگ عراق مشکل تروریسم را، تشدید کرده است."
سند مذکور بیان میکرد که چندین عامل اساسی "به گسترش جنبش نیروهای جهادی دامن زدهاند." از جمله این عوامل که نیروهای جهادی از آنها به نفع خود بهره جستهاند میتوان به "مشکلات پایدار نظیر فساد، بیعدالتی و ترس از سلطه غرب اشاره کرد که منجر به خشم، تحقیر و احساس ناتوانی و احساسات فراگیر ضدآمریکایی میان مسلمانان شده است."
اما پیامدهای حمله آمریکا به عراق، به جای ایجاد تغییرات اساسی یا وارونگی در سیاستهای آمریکا، ظاهراً به مجموعه سیاستهای شکستخوردهای پیوست که باعث ظهور نیروهای جهادی افراطی نظیر القاعده در عراق شدند (که بعدها بازوی وحشیانهای به نام داعش را تولید کرد). در واقع، واشنگتن به جای خروج از عراق، در سال 2007 تصمیم گرفت تا 20 هزار سرباز جدید به این کشور اعزام کند و مأموریت آمریکا در عراق تا مدتها پس از روی کار آمدن باراک اوباما ادامه داشت، بهرغم آنکه اوباما با تحریک احساسات ضدجنگ در سال 2008، رئیسجمهور شده بود.
اوباما با شعار "تغییر" و پایان جنگطلبی رئیسجمهور آمریکا شد
واشنگتن بعد از اینکه در عراق شکست خورد، توجه خود را به لیبی معطوف کرد و با استفاده از شبهنظامیان مسلحی که مرتکب جرائم جنگی شده بودند، و با حمایت نیروی هوایی ناتو، حکومت "معمر قذافی" را در سال 2011، سرنگون کرد. پس از سقوط قذافی، انبارهای سلاح وی در اختیار شورشیان در سوریه قرار گرفت و به جنگ داخلی در آن کشور دامن زد. همچنین آمریکا علاقه زیادی به بیثباتسازی حکومت سوریه داشت و به همین منظور تسلیحاتی را تأمین کرد که به دست افراطگرایان افتادند.
سازمان سیا به واحدهای شورشی بهاصطلاح "میانهرو" در سوریه، آموزشهایی ارائه داد و آنها را مسلح ساخت تا این گروهها با ملحق شدن به نیروهای اسلامگرا نظیر داعش و جبهه النصره (گروه وابسته به القاعده)، تغییر موضع دهند. سایر واحدها، یا تسلیم گروههای افراطگرای سنی شدند (و تسلیحات تأمین شده از سوی آمریکا در اختیار زرادخانههای نیروهای جهادی قرار گرفتند) و یا به طور کامل ناپدید شدند.
طبق گزارش والاستریتژورنال در ماه ژانویه گذشته، "اکنون تمام طرفها پذیرفتهاند که تلاش آمریکا برای کمک به مبارزان میانهرویی که با حکومت اسد میجنگند، بهشدت نتیجه عکس داده است." گروههای میانهرو صرفاً موفق شدند کنترل بخشهای کوچکی از شمال سوریه را به دست گیرند، در حالی که نیروهای جهادی افراطی پیشروی کردند و مدتی پیش، آخرین میدان نفتی مهم تحت کنترل حکومت سوریه، به تصرف داعش درآمد.
از آنجا که گروههای افراطگرای سنی کنترل اوضاع را در سوریه به دست گرفتهاند، آمار پناهندگان بهشدت بالا رفته است و باعث شده مقامات کشورهای اروپایی که فاقد هرگونه سیاست منسجم برای مقابله با بحران پناهندگی هستند، دستپاچه شوند. همزمان با افزایش حملات شورشیان در ماههای اخیر، شمار پناهندگان هم رشد یافته است، به طوری که سازمان ملل هماکنون پیشبینی کرده است که امسال و سال آینده، حداقل 850 هزار نفر در جستجوی یافتن پناهگاه در اروپا، از دریای مدیترانه عبور خواهند کرد.
در حالی که اغلب بشار اسد را به خاطر تلفات غیرنظامی در جنگ داخلی سوریه مقصر میدانند، طبق گزارش "کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان"، "حملات خمپارهای شورشیان به دمشق و موجی از بمبگذاریهای خودرو در شهرهای بزرگی نظیر لاذقیه، حلب، حمص، حسکه و قامشلی، هزاران شهروند را از خانههایشان بیرون رانده است."
"ملیسا فلمینگ" سخنگوی کمیساریای عالی پناهندگان، 8 سپتامبر طی یک کنفرانس مطبوعاتی در ژنو گفت: "چند ماه گذشته، حملات داخل سوریه وحشیانه بودهاند و جنگ تقریباً در تمام استانها شدت یافته است." چنانچه حکومت اسد سقوط کند، اوضاعی که در حال حاضر بد است، به طرز چشمگیری بدتر خواهد شد. در حال حاضر، برخی افزایش ناگهانی تعداد پناهندگانی را پیشبینی میکنند که اگر گروههای اسلامگرا به پیشروی خود به سوی دمشق ادامه دهند، از سوریه فرار میکنند.
پناهندگان سوری در حال فرار از این کشور هستند
"پاتریک کاکبورن" خبرنگار روزنامه ایندیپندنت، 6 سپتامبر خاطر نشان کرد که داعش هماکنون تهدید به تصرف یک جاده مهم موسوم به بزرگراه M5 کرده است. این بزرگراه آخرین مسیر اصلی است که مناطق تحت کنترل دولت را در دمشق به شمال و غرب سوریه متصل میسازد. کاکبورن هشدار داد که "از دست دادن این بزرگراه میتواند باعث فرار چندین میلیون پناهنده از مناطق تحت کنترل دولت شود." کاکبورن با تأکید بر اینکه حکومت اسد در حال حاضر نسبتا امن است، پیش بینی می کند که "هرگونه نشانه ضعف قدرت اسد، میلیونها سوری را متقاعد خواهد کرد تا برای فرار از خشونت داعش، سوریه را ترک کنند."
اسد که سال گذشته در انتخابات نسبتاً سراسری (به استثنای مناطقی از سوریه که تحت کنترل دولت نبودند) ریاستجمهوری در سوریه، مجدداً انتخاب شد، عمدتاً به عنوان محافظ اقلیت های مسیحی، شیعه و علوی سوریه دیده می شود. این ها گروه هایی هستند که اگر افراط گرایان کنترل دمشق را بدست گیرند، از اولین قربانیان اعدام های جمعی داعش خواهند بود.
اما به رغم این واقعیت و وضعیت وخیم پناهندگانی که به اروپا و مناطق دیگر فرار می کنند، دولت های غربی اقدامات اندکی برای پایان دادن به جنگ داخلی سوریه انجام می دهند. دولت اوباما از یک طرف تلاش میکند روسیه را از ارائه هرگونه کمک و حمایت از دولت اسد، بازدارد، و از طرف دیگر، با حمایت از گروه های شورشی از طریق ارائه آموزش، تسلیحات و پشتیبانی هوایی، به ادامه جنگ در سوریه دامن می زند.
برنامه 500 میلیون دلاری پنتاگون در راستای جایگزینی یا تکمیل برنامه های آموزشی پیشین سازمان سیا به منظور حمایت جامع تر از شورشیان "میانه رو" در سوریه، در پرتو این انتقاد مورد بازبینی قرار گرفته است که اولین گروه از مبارزان سوری آموزش دیده به وسیله آمریکا، اواخر ماه جولای، به سادگی از گروهکی وابسته به القاعده، شکست خورد. ظاهرا گروه های اسلامگرا به این گروه حمله کرده و تعداد نامشخصی از اعضای این گروه را گروگان گرفته اند، همچنین مبارزان باقی مانده فرار کرده و هنوز از سرنوشتشان خبری در دست نیست.
آسوشیتدپرس اخیرا گزارش کرده است که "پیتر کوک" معاون مطبوعاتی پنتاگون، هیچ گونه جزئیاتی در مورد چگونگی بازسازی این برنامه ارائه نکرد، اما به خبرنگاران گفت که "اش کارتر" وزیر دفاع، کماکان باور دارد آموزش و تجهیز کردن شورشیان میانهروی سوریه و همچنین اعزام آنها به مبارزه علیه داعش، استراتژی صحیحی است."
به رغم این اطمینانبخشیها، اعضای کنگره نظیر سناتور "جان مککین"، درست یک سال بعد از تصویب این برنامه توسط کنگره، از حمایت از آن دست کشیدند. مککین در خصوص این برنامه گفت: "این برنامه یک شوخی بد و مسخره است." در حالی که سناتور "کریس مورفی" این برنامه را یک "فاجعه بزرگتر از آنچه بتوان تصور کرد" نامیده است.
حتی جان مککین که ارتباط خوبی با معارضان سوری دارد هم
دست از حمایت از طرح آموزش نیروهای معارضان سوری کشیده است
احتمالا این مسئله نشان می دهد که تا چه اندازه دیدگاه سیاستگذاران آمریکایی محدود است و تا چه اندازه نسبت به انتقادات و اخطارها، بیتوجه هستند. روسیه تنها یکی از کشورهای مختلفی است که مدتهاست نگرانی خود را نسبت به حمایت واشنگتن از شورشیان سوریه ابراز کرده است. این سیاست نه تنها به خاطر بحران پناهندگی که اروپا را بی ثبات ساخته بلکه به خاطر عدم موفقیت در شکست افراط گرایان اسلامی در سوریه، مورد انتقاد قرار گرفته است.
وقتی ماه گذشته اعلام شد که واشنگتن پشتیبانی هوایی برای شورشیانی فراهم می کند که با اسد و داعش مبارزه می کنند، انتقادهای روسیه شدیدتر شد. مقامات مسکو، 3 آگوست هشدار دادند که تصمیم اوباما به حمایت از شورشیان متحد در سوریه با حملات هوایی، باعث هرجومرج و بیثباتی بیشتر در سوریه خواهد شد. "دیمیتری پسکوف" سخنگوی کرملین به خبرنگاران گفت که روسیه "بارها و بارها تاکید کرده است که کمک به مخالفان سوری، منجر به بی ثباتی بیشتر وضعیت در سوریه خواهد شد."
اما اکنون این واشنگتن است که در جنگ لفظی میان آمریکا و روسیه، تهاجمیتر برخورد می کند. به دنبال گزارش ها مبنی بر اعزام تیم نظامی روسیه به سوریه، مقامات وزارت امور خارجه آمریکا به آنچه "تجمع" نظامی روسیه در سوریه می خوانند، اعتراض کرده اند.
"جان کری" وزیر امور خارجه آمریکا، اخیرا طی تماسی با "سرگئی لاوروف" وزیر امور خارجه روسیه، مجددا نگرانی خود را نسبت به گزارش ها در مورد فعالیت های نظامی روسیه یا تجمع در سوریه تکرار کرد و این نقطه نظر ما را کاملا شفاف بیان کرد که اگر این مسئله صحت داشته باشد و ادامه پیدا کند می تواند باعث خشونت بیشتر و حتی بی ثباتی بیشتر در سوریه شود."
این تاکتیک کلاسیک واشنگتن است که وقتی متهم به بی ثبات سازی یک کشور است، برای منحرف کردن توجه از آشوبی که به پا کرده است، انگشت اتهام را به سمت مقصر دیگری نشانه می رود. با این حال، بی ثبات سازی سوریه که در سال 2011 آغاز شد و اصلا نتیجه دخالت روسیه نبود، در واقع به سال 2001 برمی گردد، یعنی زمانی که در پنتاگون، برنامه هایی برای بیرون راندن دولت ها در هفت کشور خاورمیانه، تدوین شد.
طبق گفته ژنرال "وسلی کلارک" فرمانده سابق ناتو، مدت کوتاهی پس از حادثه 11 سپتامبر، یکی از ژنرال ها یک یادداشت محرمانه در پنتاگون به وی نشان داد که در این یادداشت، جزئیات برنامه هایی برای سرنگونی دولت در عراق، لیبی، لبنان، سومالی، سودان، سوریه و ایران، شرح داده شده بود.
از میان این هفت کشور، دو دولت (عراق و لیبی) سرنگون شدند، یک کشور (سودان) به دو قسمت تفکیک شد، سومالی به "ورشکستهترین کشور روی زمین" تبدیل شد و دو کشور (سوریه و لبنان) بیثبات شدهاند. جنگ با ایران به لطف دیپلماسی چندجانبه و شاید کمی شانس، موقتاً کنار گذاشته شده است.
حمله به ایران به خاطر مذاکرات هستهای، موقتاً کنار گذاشته شد
واقعیت این است که جنگ داخلی چهار ساله در سوریه، که تا حد زیادی به واسطه آموزش ها و تسلیحات واشنگتن به شورشیان، شعله ور شد، ظاهرا هدف "تغییر حکومت" را از طریق شورش مسلحانه در سر دارد؛ تا حد زیادی مانند آن چه اخیرا در کشورهای دیگر نظیر لیبی رخ داده است. این هدف، در عمل همان "برنامه آزادی" جورج بوش است و چهار میلیون شهروند سوری که از زادگاهشان فرار کرده اند را می توان به درستی "پناهندگان برنامه آزادی" تلقی کرد. خطرات دنبال کردن این سیاست ها، کاملاً ملموس است. همانطور که شاهد هستیم، بدترین بحران پناهندگی از زمان جنگ جهانی دوم، اکنون در سرتاسر اروپا رخ داده است، در حالیکه بدترین پیامدهای این بحران هنوز فرا نرسیده اند.
در مورد سوریه، پناهندگانی که در حال حاضر از این کشور گریختهاند، عمدتا از ساکنین مناطق تحت کنترل مخالفان یا مناطق درگیری هستند که بخاطر جنگ، خانه و کاشانهشان ویران شده است. اما بیشترِ 17 میلیون شهروند سوری، همچنان در کشور حضور دارند و در مناطق تحت کنترل دولت زندگی میکنند، اگرچه از سوی داعش تهدید می شوند. اگر این شهروندان خود را بیشتر در معرض خشونت داعش ببینند، به احتمال زیاد آمار پناهندگان را بیش از آنچه تاکنون دیده ایم، افزایش خواهند داد.
این تنها، در مورد سوریه است. باید در نظر داشت که جنگ دیگر آمریکا در یمن (فقیرترین کشور در خاورمیانه) می تواند به موج دیگری از پناهندگان دامن زند که مجبور میشوند سفر خطرناکی را از مدیترانه به اروپا آغاز کنند. سازمان عفو بین الملل در گزارش اخیر خود، وضعیت یمن را وخیم توصیف کرد. طبق این گزارش، "پیش از درگیری، بیش از نیمی از جمعیت یمن نیاز به کمک های بشردوستانه داشته اند. این رقم اکنون به بیش از 80 درصد رسیده است؛ در حالی که منع واردات کالاهای تجاری که از سوی نیروهای ائتلاف عربستان تحمیل شده است، همچنان در مناطق زیادی از یمن پابرجاست و درگیری ها، توانایی نهادهای امداد بین المللی برای تحویل منابعِ به شدت مورد نیاز را کاهش داده اند."
گروه حقوق بشر اشاره می کند که "هرچند آمریکا رسما بخشی از نیروهای ائتلاف به رهبری عربستان نیست، اما با ارائه اطلاعات و امکاناتِ سوختگیری هوایی به بمبافکنهای نیروهای ائتلاف و همچنین تأمین تسلیحاتی نظیر مهمات خوشه ای ممنوعه که علیه غیرنظامیان یمن استفاده می شوند، به عملیات هوایی نیروهای ائتلاف کمک می رساند."
عفو بین الملل می گوید: "کمک آمریکا، تا حدودی این کشور را مسئول تلفات افراد غیرنظامی ناشی از حملات غیرقانونی می سازد." همچنین این سازمان متذکر می شود "کشورهایی که اقدام به تامین تسلیحات برای ائتلاف عربستانی میکنند، ملزم هستند تضمین کنند این تسلیحات برای نقض حقوق بین الملل، استفاده نمی شوند."
"موسسه بین المللی تحقیقات صلح استکهلم" نیز طی گزارشی که اخیراً منتشر شد، شواهدی ارائه کرده مبنی بر اینکه "آمریکا، جایگاه خود را به عنوان صادرکننده ارشد تسلیحات، بیشتر تثبیت کرده است و در حال حاضر 31 درصد از کل فروش اسلحه را در سراسر جهان، به خود اختصاص می دهد." این موسسه متذکر شده که حجم صادرات تسلیحات آمریکا از سال 2005 تا کنون، 23 درصد افزایش داشته است و بیشترین میزان انتقال تسلیحات، به منطقه خاورمیانه بوده است.
آمریکا علاوه بر اینکه جهان را از تسلیحات کوچک و سلاح های سبک، توپخانههای سنگین، وسایل نقلیه زرهی و کشتیهای جنگی پر کرده است، همچنین کمک نظامی خود را به کشورهای مختلف از طریق تمرینات مشترک و ماموریت های آموزشی، افزایش داده است. "نیک تورس" اخیرا در پایگاه خبری "اینترسپت" گزارش داد که "بین سالهای 2012 تا 2014، عدهای از نیروهای نخبه آمریکا نظیر یگان ویژه نیروی دریایی آمریکا و کلاهسبزهای ارتش (نیروهای ویژه ارتش آمریکا)، 500 ماموریت مشترک مبادله آموزش و تعلیمات در سراسر جهان انجام داده اند." بسیاری از این ماموریت ها به افزایش تنش در همه جا از شرق اروپا تا شبهجزیره کره، منجر شدهاند.
تمام این موارد قطعا دلیلی برای نگرانی همه کسانی هستند که می خواهند در سایه صلح و امنیت در جهان زندگی کنند. در واقع، پیامدهای "برنامه آزادی" که در حال حاضر در سوریه در حال اجراست تنها می تواند یک سرآغاز برای پایانی ناپیدا باشد، مگر اینکه سیاست گذاران آمریکا عقب نشینی کرده و در اقدامات شان در سرتاسر جهان تجدیدنظر کنند.