وجود نگاه جریانی به مسائل و تحلیل کلان و عمیق، یکی از دغدغههای همیشگی رهبر معظم انقلاب بوده است و معظمله مکررا بر این نکته تأکید داشتهاند که به عنوان نمونه میتوان به بیانات ایشان در جلسه اعضای خبرگان رهبری در شهریورماه 92 اشاره کرد که لازمه تحلیل صحیح از شرایط کنونی منطقه و جهان و صفبندیهای موجود در مقابل نظام اسلامی را داشتن نگاهی کلان و همهجانبه و منطبق بر واقعیات دانستند.
بعد از فتنه 88 بود که ایران اسلامی بابت احترام به خواست ملت و پیروی از قانون با انبوهی از انواع فشارها از سوی فتنهگران و حامیان غربی و عبری و عربی آنها روبرو شد و تحریمهای ظالمانه در سالگرد فتنه یعنی خرداد 1389 در قالب قطعنامه 1929 و برای مجازات ملت ایران به تصویب شورای امنیت رسید و جالب این که گرا دادن عوامل مزدور و خائن داخلی در این بین بیش از همه در به تصویب رسیدن قطعنامه 1929 و افزایش فشارها تاثیرگذار بود و تاکنون فقط سه پرده از آن برملا شده است:
اول؛ نامهنگاری هیلاری کلینتون وزیر وقت خارجه آمریکا با میرحسین موسوی و عوامل فتنه از طریق سناتور شومر که طی آن دو سوال از سران فتنه پرسیده شده بود «ما باید چه کاری انجام دهیم؟» و «چه کاری نباید انجام دهیم؟» و در پاسخ به این سوالات بود که سران فتنه در نامهای 8 صفحهای شرایط خود را مطرح کردند. نویسندگان آن نامه به واشنگتن هشدار دادهاند اگر آمریکا با تهران به توافق هستهای دست یابد، باید در برابر رویکردهای خارجی و داخلی تهران سکوت کند.
دوم؛ سفر محسن مخملباف به عنوان نماینده سران فتنه در اواخر سال 1388 به آمریکا بود که بنابر گزارش جی سالمون، خبرنگار امور ایران در روزنامه والاستریت ژورنال، مخملباف در این سفر به صراحت اعلام میکند جنبش سبز در ایران از اعمال تحریمهای هدفمند اقتصادی حمایت میکند. وال استریت ژورنال در 23 نوامبر 2009 مینویسد مهمترین سوال در آن مقطع در آمریکا این بود که آیا تحریمها به جنبش سبز در ایران کمک میکند یا خیر. برخی ظاهرا عقیده داشتهاند ممکن است این تحریمها به معنای وابستگی جنبش سبز به آمریکا تفسیر شود اما حضور مخملباف در واشنگتن و درخواست صریح او برای اعمال تحریمها همه این تردیدها را از بین برد و آمریکاییها را مطمئن کرد جنبش سبز تحریم را به نفع خود میداند.
سوم؛ درخواست مهدی هاشمی مجرم اقتصادی و امنیتی از نیکآهنگ کوثر ضد انقلاب فراری بود. نیکآهنگ کوثر در این زمینه میگوید: در یکی از موارد که مهدی هاشمی به من زنگ زد و وقتی فهمید من در حال رفتن به واشنگتن هستم از من خواست تا راجع به بحث تحریم اقتصادی ایران کسانی را در آمریکا ببینم و میخواست بداند در واشنگتن چه کسانی هستند که بشود با ارتباط و تشویقشان تحریمهای سنگینتری را علیه مردم ایران تحمیل کرد.
براساس شواهد و مستندات فوق میتوان گفت که فتنهگران با تحریک و تشویق آمریکا به اعمال شدیدتر تحریمها دو هدف عمده را دنبال کردند. اول به نتیجه نرسیدن مذاکرات هستهای و دوم فشار شدید اقتصادی بر روی ملت و دولت ایران. اما هم اکنون عدهای با پاک کردن صورت مسئله و با دادن آدرس غلط، علت تحریمها را به ناتوانی تیم مذاکره کننده قبلی نسبت میدهند.
علیرغم همه این خباثتها و دشمنیها بود که در خلال مذاکرات هستهای اخیر یکی از مسئولین دولتی از گفتوگوی مستقیم با آمریکا تعبیر به تابوشکنی کرد و حتی حمید ابوطالبی معاون سیاسی رئیس جمهور که به خاطر سوابق مبارزاتیاش در تسخیر لانه جاسوسی اجازه ورود به آمریکا برای نمایندگی ایران در سازمان ملل را نیافته بود، طی اظهار نظری ارزش آغاز تعامل بین ایران و آمریکا را بیش از موضوع هستهای دانست. این گونه اظهار نظرها این زنگ خطر را به صدا درآورد که آمریکا در نزد برخی مسئولین، دیگر «شیطان بزرگ» نیست و در نتیجه احتمالاً شاهد نوعی تغییر در عملکرد و دیدگاههای مسئولین خواهیم بود و این یعنی دشمن اولین خاکریز خود را فتح کرده است.
نتیجه این نوع تفکر انفعال در برابر زیادهخواهیهای غرب است و هنگامی که دشمن اولین خاکریز را فتح کند در پی باز کردن جای پای خود در عقبه استراتژیک ما خواهد بود. بر همین مبنا بود که کاترین اشتون مسئول سابق سیاست خارجی اروپا در سفر به ایران با تعدادی از محکومان فتنه 88 دیدار کرد و یا رئیس پارلمان آلمان در دیدار با مولاوردی معاون امور زنان رئیس جمهور با حالتی گستاخانه در مورد مسائل زنان سؤالاتی از وی داشت که این جلسه را بیشتر به جلسه بازجویی مبدل کرده بود تا یک دیدار دیپلماتیک.
دیدارهایی که تنها با یک تذکر دیپلماتیک ماستمالی شد. این طرز برخورد و عملکرد منفعلانه این شائبه را ایجاد میکند که گویا خیال دشمن از موضوع هستهای آرام شده و حال نوبت به مسائل دیگر رسیده است. اکنون و در زمانی که حرکت رو به جلو و گام به گام دشمن با هیچ واکنشی مواجه نمیشود دشمن گستاختر شده و به صراحت از نیات پلید خود پردهبرداری میکند.
پایگاه نشنال اینترست طی یادداشتی توافق هستهای را تلاشی برای تغییر جهت نظام ایران برشمرد و مرکز امنیت آمریکای جدید که از آن به عنوان تیم فرعی و دولت در سایه اوباما یاد میشود نوشت: آمریکا باید با سرمایهگذاری بر روی توافق هستهای به ترویج اصلاحات در ایران کمک کند تا تعامل بیشتر مؤسسات غیر دولتی آمریکایی و بینالمللی و نهادهای جامعه مدنی در ایران تسهیل شود و نیز واشنگتن به باقی ماندن در کنار فعالانی در ایران که به دنبال اصلاحات سیاسی در کشور هستند ادامه دهد. در ادامه رابرت لیتواک کارشناس اندیشکده ویلسون نیز مینویسد: اوباما معتقد است این توافق موجب تقویت جناح میانهرو ایران گشته و ایران را در مسیر اجتماعی مطلوب آمریکا قرار میدهد.
در نهایت این فیلیپ هاموند وزیر خارجه انگلیس بود که در مصاحبه با روزنامه سعودی الشرقالاوسط حرف آخر را زد و گفت ما باید امیدوار باشیم که اصلاحطلبانی که میخواهند ایران نقشی مثبتتر (در دنیا) ایفا کند کار را (در انتخابات پیشرو) به نفع خود تمام کنند.
جالب اینجاست که یکی از مسئولان دولتی که سابقه همراهی با فتنهگران را در کارنامه خود دارد نیز طی مصاحبهای توافق هستهای را اهرمی در اختیار اصلاحطلبان در مقابل سایر گروههای سیاسی اعلام میکند.
این گونه سخن گفتن در مورد توافق هستهای که به قول رهبر انقلاب نتیجه آن مشخص نیست تداعی کننده این نکته است که عدهای درصددند تا از «نمد» توافق «کلاهی» برای خود ببافند و البته صدافسوس که هزینه این کار را باید مردم بدهند؛ چه در گذشته، زمانی که با تحریکها و تشویقهای فتنهگران، آمریکاییها تحریمها را اعمال کردند و چه در زمان حال و به نتیجه رسیدن مذاکرات، عدهای با جناحی جلوه دادن انتقادهای دقیق دلسوزان به توافق صورت گرفته و ضرورت بررسی آن در مجلس شورای اسلامی، اولاً مانع از بررسی دقیق و موشکافانه توافق شده و ثانیاً با دور زدن مجاری قانونی سعی در تصویب بیسر و صدا و به هر قیمت آن دارند.
به نظر میرسد علتالعلل این تکاپو برای تأیید عجولانه و بدون بررسی توافق وین، همانا زمینهسازی این جریان برای رفتن به سراغ پروژه بعدی خود یعنی انتخابات باشد.
محمدحسن محبی