سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرباز ولایت

نظر

( با احترام به همه اون هایی که فراتر از ما هستن و ظاهر و باطنشون نفاقی نداره....این نوشته برای منافق هاست ! حالا نفاق کم رنگ یا پررنگ...مهم بودنشه...

نفاق یعنی جمع دعای کمیل و نماز مسجد و چادر و تسبیح ...و نگاه و خنده با نامحرم و کمی قضاوتو اون هم از نوع زودرس، با چاشنی غیبت ! و البته از اون طرف هم میشه نگاه کرد...نفاق یعنی جمع مانتوی کوتاه و موی بلوند و لاک قرمز و بی غیرتی مرد از نمایش همه این ها و یک خط در میانِ نمازها....و مهربانی قلب و دوری از حسد و داشتن یک دست پر از بخشش )....فی المثل بود ..

قرار نیست تو این نوشته خدای ناکرده به قشر خاصی جسارتی بشه که چه بسا خودم هم جزو اون قشر خاص هستم !

زیاد نوشتم از بوی عطر یاس چادر سیاه ...امن بودنش..آرامشش...نجابتش...

زیاد گفتم از تسبیح سُر خورده ی بین انگشت ها...لباسِ روی شلوار و دکمه های تا ته بسته شده و خوبیِ دل این مردها !

اما این بار قراره عینک رو عوض کنم و بعُدی از همین اقشارِ به ظاهر مذهبی رو بررسی کنم.

مذهب...

این مفهوم یک برداشت ظاهری در جامعه داره...با معیارهای ظاهری...و کاریش هم نمیشه کرد...

عوامل ظاهری این واژه مثل ریش و چادر و نماز و خصوصا احیا به جماعت و...

و قصه " از کوزه همان برون تراود که در اوست " رو هم همه حفظیم و واقف به فلسفه ش...

اما نکته اینجاست که هممون دین رو " پازل وار" برداشت کردیم !

هر کی به سلیقه و مزاج خودش، به علاقه و دوست داشتن هاش اومد و چند اسلایسی از دین رو برداشت...

برای همین هیچ کدوممون بازتاب زیبایی از دین رو نداریم...

واسه همین یک دختر چادری شاید تو طی عمرش نتونه به تعداد انگشتای دستش هدایتی رو تو زمینه حجاب ایجاد کنه ....وقتی از ارزش و محتواهای دیگه خالیه، جاذبه ی چادر به منفی گرایش پیدا می کنه..

و همینطور یک پسر هیئتی...مدام مسجد و صل علی و ....ولی هنوز بعد چند سال هیچ مانور مثبت و امیدوار کننده ای روی بچه محله ی خود انجام نداده...

علت همونه که گفتم ! ( البته از نگاه حقیر و خب گاهی می شه سختی دل رو هم از علل دونست یعنی مشکل گیرایشی نه ارسالی )

عفت یعنی کارناوال حیای نگاه / رفتار و عمل / صحبت / پوشش / شنیدن ها / اندیشه 

جای یکی که در وجودِت خالی شد، دیگه نمی تونی خودت رو مومن بخونی، بلکه صرفا درجه ای از مذهب رو دارایی و همین خلاء کار تاثیرگذاریت رو سخت می کنه و گاهی حتی فراق دهنده هم می شی از بس که ناهمخون می شه نگاه و رفتار و صحبت و پوشش و شنیدن و اندیشه ت.

اینه مفهوم پازل وارِ برداشتِ دین

برای همین پشتت می گن "نمی دونیم حجابش رو باور کنیم یا نگاهش ! "

عفت ""الزاما "" پشت تار ریش های یک مرد و پودهای چادر یک زن نیست...

اما بپذیریم که هرچه پازل هامون نمود بیرونی تری پیدا می کنه، مذهبی تر خونده میشیم

مگه غیر از اینه که ظاهر،  نخستین تجلی درون معنا می شه؟؟

این روزها سخت از این تناقض ها در عجبم...

خیلی سخته فهمیدن پشت حجاب و ریش بعضی آدم ها

خدایا کمی از ستارالعیوب بودنت به ما هم ببخش...

و ما رو هم هم دستگیر

مومن بودن سخت شده ....سخت....

 

پ.ن:

آقا بیا تا این چشم های ما کمی تقوا بگیرد

پایین بیا ای خورشید غیبت

تا قبل از اینکه کار ما بالا بگیرد

 آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

من گریه میریزم به پای جاده ات

تا آیینه کاری کرده باشم جای قدم هایت

اول ضمیر غایب مفرد کجایی ؟

ای پاسخ آدینه های پرمعما

حتمیِ بی چون و چرا

برگرد شاید

راحت شویم از دست اما و اگرها

آقا نماز جمعه این هفته با تو

پای برهنه آمدن تا کوفه با ما